ناصواب گفتن. نادرست گفتن. در نظم و نثر فارسی غالباً متضمن معنی اضراب است: دل ماند ز ساقیم غلط گفتم آن دل که نماند ازو کجا ماند. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 602). غلط گفتم ای مه کدام آشنایان که هیچ آشنا بی ریائی نبینم. خاقانی. نی غلط گفتم که نائب با منوب گر دو پنداری قبیح آید نه خوب. مولوی (مثنوی). غلط گفتم ای یار فرخنده روی که نفع است در آهن و سنگ و روی. سعدی (بوستان)
ناصواب گفتن. نادرست گفتن. در نظم و نثر فارسی غالباً متضمن معنی اضراب است: دل ماند ز ساقیم غلط گفتم آن دل که نماند ازو کجا ماند. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 602). غلط گفتم ای مه کدام آشنایان که هیچ آشنا بی ریائی نبینم. خاقانی. نی غلط گفتم که نائب با منوب گر دو پنداری قبیح آید نه خوب. مولوی (مثنوی). غلط گفتم ای یار فرخنده روی که نفع است در آهن و سنگ و روی. سعدی (بوستان)
گفتن و برای دیگران بازگو کردن: اجازت رسید از سر راستان که دانا فروگوید آن داستان. نظامی. چون فروگفت هرچه دید همه وآنچه زآن بیوفا شنید همه. نظامی. مجنون چو حدیث خود فروگفت بگریست پدر بدانچه او گفت. نظامی. فروگفت و بگریست بر خاک کوی جفایی کز آن شخص آمد به روی. سعدی. فروگفت عقلم به گوش ضمیر که از جامه بیرون برو همچو شیر. سعدی. به گوشش فروگفت کای هوشمند به جانی ز دانگی رهیدم ز بند. سعدی. ، خواندن و آواز سر دادن: نکیسا بر طریقی کآن صنم خواست فروگفت این غزل در پردۀ راست. نظامی. ز ترکیب ملک برد آن خلل را بزیر افکن فروگفت این غزل را. نظامی. رجوع به فروخواندن شود
گفتن و برای دیگران بازگو کردن: اجازت رسید از سر راستان که دانا فروگوید آن داستان. نظامی. چون فروگفت هرچه دید همه وآنچه زآن بیوفا شنید همه. نظامی. مجنون چو حدیث خود فروگفت بگریست پدر بدانچه او گفت. نظامی. فروگفت و بگریست بر خاک کوی جفایی کز آن شخص آمد به روی. سعدی. فروگفت عقلم به گوش ضمیر که از جامه بیرون برو همچو شیر. سعدی. به گوشش فروگفت کای هوشمند به جانی ز دانگی رهیدم ز بند. سعدی. ، خواندن و آواز سر دادن: نکیسا بر طریقی کآن صنم خواست فروگفت این غزل در پردۀ راست. نظامی. ز ترکیب ملک برد آن خلل را بزیر افکن فروگفت این غزل را. نظامی. رجوع به فروخواندن شود